نشست علمی اربعین پژوهي در سالن فقاهت مرکز فقهی ائمه اطهار قم در تاریخ بیست وششم آذر ۱۳۹۲ برگزار گردید، مشروح نشست به شرح زیر است:

آقای رزاقی:
بسم الله الرحمن الرحیم
همچنان که عنوان کنفرانس علمی برمیآید اربعین پژوهشی است و ماهیتاً کنفرانسهای علمی به این نحو است که قصد و انگیزه در آن واکاوی ابعاد ناشناختهی از حقایق تاریخی است ضمن آنکه خود اربعین هم یک پژوهشی تاریخی است که در گذر زمان در معرض آراء و انظار مختلف قرار گرفته و در این مجالی که در آستانه اربعین حسینی قرار گرفتیم تقدیر و تشکر از مدیریت محترم بخش تخصصی مذاهب اسلامی جناب حجت الاسلام دکتر حبیبیتبار که این مجال را فراهم کردند، در این برنامه بعد از عرایض بنده که از فرمایش ارزندهی تحقیقی و پژوهشی استاد معظم حجت الاسلام و المسلمین محمد امین پورامینی استفاده میکنیم انگیزهی دعوت از ایشان به اعتبار پیشینهای است که این استاد بزرگوار در حوزهی پژوهش دربارهی اربعین دارند، دوستان اهل مطالعه در کتاب مع الرکب الحسینی جلد ششم صفحه ۲۷۰ استاد بزرگوار یک فصلی را باز کردند به عنوان تحقیق پیرامون اربعین، آنجا ادلهی مختلف و آراء و منظر را بیان کردند، از سه نظریه که در این مبحث طرح شد، نظریه گروه اول تا گروه سوم.
گروه اول که از حضور اهلبیت در اربعین نخست، نظریهی گروه دوم حضور اهلبیت در اربعین دوم، و نظریهی سوم که عبارت باشد از توقفیها که در حقیقت نه نظر اول و نه نظر دوم دارند، ایشان به طور مستوفی این بحث را مطرح کردند و انصافاً با بیان خوب و شایستهای از پس بحث برآمدند. ضمن آنکه در لا به لای صحبت ایشان اگر دوستان ارجمند سؤال و پرسشی دارند میتوانند مطرح کنند، اما خالی از لطف نیست که بنده عرض کنم نگاه به اربعین یک نگاه صرف تاریخی نیست بلکه به صورت موثق و گستردهی آن نگاه معرفت شناسانهای است، ما نمیخواهیم به صورت خشک و تاریخی فقط به موضوع اربعین از دید تاریخی بپردازیم، ولی اینکه نگاه معرفت شناسانهی ما شامل زیارت اربعین که امام معصوم و حجّت خدا انشاء فرمود و آن فرازهای بلندی که در زیارت اربعین امام صادق(ع) وجود دارد و اینکه امام حسن عسکری(ع) پنج علامت را برای شیعه ذکر میکند به این اعتبار که حتّی شیعه هویّت خودش را هم باید در اربعین جستجو کند، اینها در حقیقت محورهایی است که ما باید مدّ نظر قرار بدهیم، و در این مجال استفاده میکنیم از فرمایشات پژوهشگرانهی استاد ارجمند پورامینی با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.
***
استاد پورامینی:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین.
در آن روایتی که از امام حسن عسکری سلام الله علیه نقل شده است ایشان می فرماید که علامتهای انسان مؤمن پنج تاست، که از جملهی آنها زیارت اربعین است، بحث اربعین ابعاد مختلفی دارد:

یک بحث نسبت به اصل زیارت سید الشهدا(ع) در این روز است، با تاکید بر روز چهلم از شهادت حضرت.
یک بحث و محور در مفاد زیارت اربعین است، چه آن زیارتی که از زبان امام صادق(ع) نقل شده، ویا آنچه از زبان جابر است، و مخصوصاً زیارتی که از زبان امام(ع) است ابعاد بسیار عمیقی را حضرت در قالب زیارت فرموده است.
یک بحث هم بحث تاریخی است، بحث اینکه اهلبیت عصمت و طهارت بعد از ماجرای حرکت دادنشان به کوفه و شام، آیا به کربلا آمدند؟ چه زمانی آمدند؟ در اربعین اول میتوانستند برسند یا اینکه این امکان وجود ندارد، آیا در اربعین دوم است و یا در تاریخ دیگری است.
وقت ما خیلی کم است، مخصوصاً همان بحث تاریخیاش را اگر بخواهیم حقّ مطلب ادا شود باید ادلهی دو طرف را بیان کنیم، تک تکشان را باید جواب بدهیم که حقّ مطلب ادا شود و قهراً در این وقت کم این معنا میسر نیست، حداقل چهار پنج جلسه لازم دارد تا اینکه ابعاد این بحث شکافته شود. حالا چون در آستانهی اربعین هستیم و دوستان فرمودند ما هم «نه» نگفتیم، اکتفا میکنیم به رؤوس مطالب.
در رابطه با اربعین؛ حقیر در سه مرحله یک قدری کار کردم، یکی در همان وهلهی اولی که ایشان(حجت الاسلام رزاقی) اشاره فرمودند برای تألیف کتاب مع الرکب الحسینی من المدینة إلی المدینة که چندین بار هم چاپ شد، هم در ایران و هم در لبنان، در شش جلد است و هر جلدش را هم یک نفر از آقایان متصدّی شد، جلد آخرش که جلد ششم باشد بر عهدهی حقیر بود که بررسی مقطع نهضت امام حسین(ع) است از زمانی که اهلبیت را به شام آوردند تا زمانی که به مدینه بازگشتند، این قسمت دست بنده بود و قهراً به مناسبت بحث اربعین مطرح شد، و وقتی که وارد بحث شدیم دیدیم واقعاً دریایی است، این البته مجموعه به زبان فارسی هم ترجمه شد.
در مرحلهی بعد یک بازنگری کردم و به زبان فارسی نوشتن وبا عنوان اربعین حسینی چاپ شد که یک کتابی است در حدود ۱۲۰ صفحه.
در مرحله سوم باز هم نگاه دیگری به آن کردیم و با یک دقت بیشتری در کتاب الایام الشامیّه که در واقع بازنگری همان جلد ششم مع الرکب الحسینی است با انجام اصلاحات واضافات که در لبنان چاپ شد. لذا آنهایی که مع الرکب الحسینی را دارند به ایشان عرض میکنم که کتاب الایام الشامیه از جهت اتقان مطلب و بازنگری کار بیشتری روی آن شده و مطالب اضافه دارد.
با این بیان معلوم می شود که قهراً سه مرحله روی این بحث (اربعین) کار کردم، و این بحث خود معرکة الآراست.
من از اول شروع کنم که فقط بحث تاریخی صرف نباشد؛ نسبت به حضرت سید الشهداء(ع) به مناسبتهای گوناگون و به بهانههای مختلف اهلبیت عصمت و طهارت تأکید داشتند که سید الشهداء را مطرح کنند، از بعد از عاشورا این قضیه اتفاق افتاد، اصلاً خطبهی حضرت زینب کبری(ع) و حضرت امام زین العابدین(ع) در شام و در کوفه یک تکهاش بیان مظلومیت سید الشهداء و روضه خوانی است، بعد هم که اهلبیت در مدینه بودند باز هم آنجا مجلس عزای سید الشهداء ادامه پیدا کرد به صورت پیوسته به حدّی که امام زین العابدین(ع) برای آنها غذا میپخت، این اطعامی که در نزد شیعیان هست ریشه از آنجا دارد که امام زین العابدین(ع) خودشان طعام تهیه میکردند و برای کسانی که در مجلس عزای سید الشهداء(ع) در مدینه شرکت میکردند غذا میپختند، که این مجلس عزا چندین سال بطور پیوسته ادامه پیدا کرد، یک سال به نحو و به یک معنا سه سال به صورت پیوسته بعد از جریان شهادت سید الشهداء این مجلس عزا در مدینه بود، فضا بیشتر از این باز نبود!
دورهی امام باقر(ع) آن وصیّت عجیب امام باقر(ع) به اینکه در منی تا ده سال روضه بخوانند.
دوره امام صادق(ع) فضا بازتر شد و آنجا تشویق به سراییدن شعر مطرح است، ومیدانید که شعر نقش مهمی در ماندگاری واقعه وابراز احساسات وتحریک عواطف دارد، وزبان گویایی است، لذا حضرت افرادی مانند ابو عمار منشد، جعفر بن عفان، ابوهارون مکفوف را تشریق می کند که برای حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) شعر بسرایند، در زمان امام رضا(ع) هم می بینیم که افرادی مانندمثل دعبل خزاعی برای سراییدن شعرشان مورد توجه حضرت قرار گرفتند، وهمچنین استمرار اقامهی مجلس عزا در خانه ها، و بیان فضیلت شعر گفتن در رثای ابیعبدالله(ع)، وانجام زیارت آن حضرت در هر شرایط ودر مناسبتهای گوناگون، و ترغیب به زیارت اربعین.
عنوان زیارت الاربعین را ما در روایات داریم، که ریشه از زمان امام صادق(ع) دارد، و عجیب این است که با اینکه ترس و خوف بود و مردم میترسیدند، میآمدند خدمت حضرت سؤال میکردند که ترس و لرز هست، ترس از خبرچینان وعوامل حکومتی هست، آیا در این شرایط به زیارت حضرت سید الشهداء برویم؟ حضرت میفرمودند بروید، ببینید فقهای ما در مسئلهی حج، از شرایط استطاعت تخلیه سرب را فرموده اند لازم است، یعنی باید امنیت باشد، در شرایطی که امنیت نباشد استطاعت محقق نیست، اما نسبت به زیارت سید الشهداء(ع) با فقدان امنیت هم ترغیب کردند که مردم بروند، و بعد به مناسبتهای مختلف ترغیب به زیارت آن حضرت شده است، شما وسائل الشیعه (چاپ آل البیت) جلد ۱۴ آخر کتاب حج را ببینید، نسبت به سید الشهداء سلام الله علیه مناسبتهای زیارتی را ذکر کرده است، مناسبتها را ابوابش را فقط اشاره کنم، استحباب تکرار زیارة الحسین(ع)، استحباب زیارة النساء که زنها نیز به زیارت حضرت بروند، کراهة ترک زیارت الحسین(ع)، استحباب المشی إلی زیارة الحسین(ع) پیاده رفتن به زیارت سید الشهداء، باب استحباب الاستنابة فی زیارت الحسین(ع) که انسان نایب بگیرد، یا در مناسبتها و جاها، استحباب زیارت الحسین(ع) ولو رکب البحر، در دریا هم انسان سوار کشتی بشود باز هم زیارت سید الشهداء مستحب است. ویا در مناسبتها وزمان های خاص: استحباب زیارت الحسین(ع) لیلة عرفة، یا فی اول رجب، یا فی النصف من شعبان، یا لیلة النصف من شعبان بکربلا، استحباب زیارت الحسین(ع) لیلة القدر، لیلة الفطر، لیلة عاشورا، یوم الاربعین، استحباب زیارت الحسین(ع) کل لیلة جمعة، ملاحظه می کنید که در زمانها و مناسبتهای مختلف: شب عرفه، اول رجب، نیمه شعبان، شب قدر، شب عید فطر، شب عاشورا، روز اربعین، هر شب جمعه زیارت حضرت سید الشهدا(ع) مستحب است.
اما در خصوص روز اربعین در جلد ۱۴ وسائل صفحه ۴۷۸ باب ۵۶ کتاب الحج ابواب مزار وما یناسبه بعد از حج روایات مربوط به حج است، این باب را می یابیم: باب تأکّد استحباب زیارت الحسین(ع) یوم الأربعین من مقتله و هو یوم العشرین من صفر ، استحبابش که ثابت است تأکّد استحباب اینجا مطرح است ، بعد ایشان اولین روایت را که بیان میکند روایت امام حسن عسکری(ع) است که علامات المؤمن خمس، صلاة الخمسین، و زیارت الاربعین، والتختّم فی الیمین، و تعفیر الجبین، و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم. نشانه های انسان مؤمن پنج تاست: پنجاه رکعت نماز روزانه (نمازهای واجب ونافله)، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن وبسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.
بعد هم روایت صفوان جمال را از امام صادق نقل میکند کیفیت زیارت اربعین را بیان می کند، و بعد هم مطلبی است که از مصباح المتهجد شیخ نقل میکند.
فتوای صاحب وسائل در تیتر ابواب کتابش معلوم می شود، و این از اول تا آخر وسائل اینگونه است، در اینجا فتوایش اینطور است: باب تأکّد استحباب زیارت الحسین(ع) یوم الاربعین.
این فضیلت زیارت اربعین در کتابهای روایی از قدیم مطرح بوده است، شیخ مفید در کتاب مزار صفحه ۵۲ فضل زیارت الاربعین دارد، که این را بعد از فضل زیارت امام حسین(ع) در روز عاشورا قرار داده، و تمسک میکند به همین حدیث امام حسن عسکری(ع).
شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام جلد ۶ صفحه ۵۲ تمسک به همین روایت میکند، و در ضمن فضائل زیارت امام حسین(ع) همین روایت را میآورد، در باب ۱۶ باب فضل زیارته.
و همچنین شیخ در مصباح المتهجد جلد ۲ صفحه ۷۸۸ می فرماید: و یستحب زیارته فیه و هی زیارت الاربعین، بعد هم همین روایت امام حسن عسکری(ع) را بیان میکند، و بعد آن روایت از امام صادق(ع) در کیفیت زیارت دارد که در وسائل به آن اشاره می کند وهمه خبر وزیارت را نمیآورد، یک جملهاش را بیشتر ذکر نمیکند: السلام علی ولی الله و حبیبه، اما در مصباح کاملاً هست، آنجا دارد که در روز اربعین و در وقت ارتفاع نهار بگو (به صفوان فرمود): السلام على ولی الله وحبیبه ، السلام على خلیل الله ونجیبه ، السلام على صفی الله وابن صفیه ، السلام على الحسین المظلوم الشهید ، السلام على أسیر الکربات وقتیل العبرات ، اللهم ! إنی أشهد أنه ولیک وابن ولیک وصفیک وابن صفیک الفائز بکرامتک أکرمته بالشهادة وحبوته بالسعادة واجتبیته بطیب الولادة وجعلته سیداً من السادة وقائداً من القادة وذائداً من الذادة وأعطیته مواریث الأنبیاء وجعلته حجة على خلقک من الأوصیاء ، فأعذر فی الدعاء ومنع النصح وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة ، وقد توازر علیه من غرته الدنیا وباع حظه بالأرذل الأدنى وشرى آخرته بالثمن الأوکس وتغطرس وتردى فی هواه وأسخطک وأسخط نبیک وأطاع من عبادک أهل الشقاق والنفاق وحملة الأوزار المستوجبین للنارفجاهدهم فیک صابرا محتسباً ، حتى سفک فی طاعتک دمه واستبیح حریمه، اللهم ! فالعنهم لعناً وبیلاً وعذبهم عذاباً ألیماً ، السلام علیک یا ابن رسول الله ! السلام علیک یا ابن سید الأوصیاء ! أشهد أنک أمین الله وابن أمینه ، عشت سعیدا ومضیت حمیدا ومت فقیدا مظلوما شهیدا ، وأشهد أن الله منجزما وعدک ومهلک من خذلک ومعذب من قتلک ، وأشهد أنک وفیت بعهد الله وجاهدت فی سبیلهحتى أتاک الیقین ، فلعن الله من قتلک ولعن الله من ظلمک ولعن الله أمة سمعت بذلک فرضیت به ، اللهم ! إنی أشهدک أنی ولی لمن والاه وعدو لمن عاداه ، بأبی أنت وأمی یا ابن رسول الله ! أشهد أنک کنت نورا فی الأصلاب الشامخة والأرحام الطاهرةلم تنجسک الجاهلیة بأنجاسها ولم تلبسک المدلهمات من ثیابها ، وأشهد أنک من دعائم الدین وأرکان المسلمین ومعقل المؤمنین ، وأشهد أنک الإمام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی ، وأشهد أن الأئمة من ولدککلمة التقوى وأعلام الهدى والعروة الوثقى والحجة على أهل الدنیا ، وأشهد أنی بکم مؤمن وبإیابکمموقن بشرایع دینی وخواتیم عملی ، وقلبی لقلبکم سلموأمری لأمرکم متبع ونصرتی لکم معدة حتى یأذن الله لکم ، فمعکم معکم لا مع عدوکم صلوات الله علیکم وعلى أرواحکم وأجسامکموشاهدکم وغائبکم وظاهرکم وباطنکم آمین رب العالمین ! .
این زیارت مخصوص سید الشهداء(ع) در روز اربعین است، و معروف به زیارت اربعین است.
سید بن طاووس نیز در اقبال الاعمال جلد ۳ صفحه ۱۰۰ فضلیت زیارت امام حسین(ع) در روز بیستم ماه صفر را دارد و تمسک به همان حدیث معروف امام حسن عسکری (ع) میکند.
علامه حلی نیز در منتهی المطلب جلد ۱۳ صفحه ۲۹۵می نویسد: و تستحب زیارته یوم الاربعین من مقتله و هو العشرون من صفر بعد هم همین روایت علامات المؤمن خمس را بیان میکند.
شهید اول در کتاب مزار صفحه ۱۸۷ میگوید: و منها زیارة الاربعین و یوم هو العشرون من صفر، از جمله زیارات امام حسین (ع) زیارت اربعین است که در روز بیستم صفر است.
کفعمی در دو کتابش البلد الامین و المصباح خود همین مطلب را آورده است، در البلد الامین صفحه ۲۷۴ می نویسد: یستحب بالعشرین منه زیارة الحسین(ع) و هی زیارة الاربعین، زیارة امام حسین(ع) در بیستم صفر مستحب است وآن زیارت اربعین است. در مصباح صفحه ۴۸۲ هم همین مطلب را دارد.
مجلسی اول علامه محمد تقی مجلسی در روضة المتقین جلد ۵ صفحه ۳۸۹ در فضل زیارت سید الشهداء در روز اربعین به همین حدیث امام حسن عسکری(ع) تمسک میکند.
مجلسی ثانی صاحب بحارالانوار علامه محمد باقر مجلسی در دو کتاب بحار وملاذ نیز چنین آورده است، در بحار جلد ۹۸ صفحه ۳۲۹ باب ۲۵ زیارت الاربعین را مطرح و تمسک به همین روایت امام عسکری(ع) دارد، و در ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار (که شرح بر کتاب تهذیب الاحکام است) جلد ۹ صفحه ۱۲۵، آنجا هم چنین آورده است.

اینکه من اصرار به این معنی دارم که مقصود از زیارت اربعین خصوص زیارت امام حسین(ع) در روز اربعین است وشواهد متعدد از فهم علما از زمان شیخ مفید وشیخ طوسی تا زمان سید ابن طاووس وبعد علامه حلی، شهید اول، کفعمی، شیخ حر عاملی، مجلسی اول ودوم را آوردم واز آن زمان تا کنون هم همین معنی استفاده شده است، روی این جهت است که متأسفانه یکی از بزرگان در تعلیقهای که بر بعضی از جوامع روایی است معنایی را مطرح کرده است که بسیار تعجب آور است، و با سیاق حدیث نمیخواند، روی این جهت تتبعی کردم ودیدم که فهمی که فقهای ما از زمان شیخ مفید تا به الآن از زیارت اربعین دارند این است که مراد خصوص زیارت حضرت سید الشهداء امام حسین(ع) در روز ۲۰ صفر است، واین مطلبی است که همه میفهمند. علمای ما، فقهای ما و فهم مردم و عرف ما، از اول تا الآن اینطور است که مقصود زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین است. با این مطلبی که عرض کردم تکیه حقیر روی این عنوان است که زیارت اربعین طبق فرمایش حضرت امام حسن عسکری(ع) خود این علامت که از جملهی علامت مؤمن است، و مواردی را که حضرت شمرده است کارهایی است که شیعه در آن نمود وجلوه دارد، مثلا تختم به یمین وانگشتر به دست راست کردن شعار شیعه است و شیعه در آن جلوه دارد، و آنها تختم به یسار وانگشتر به دست چپ می کنند دانسته ویا ندانسته پیروی سنت اموی وشخص معاویه را دارند، (البته اگر کسی انگشتر در دست راست کرده باشد واضافه بر آن انگشتر در دست چپ نماید این محذور را ندارد)، ویا پیشانی بر روی خاک نهادن نشان شیعه است و آنها سجده بر همه چیز میکنند، یا فرض بفرمایید که جهر ببسم الله الرحمن الرحیم وبسمله را بلند گفتن شعار شیعه است، ونوع اینها برخلاف عمل میکنند، یا نمیگویند و یا آهسته میگویند، یکی هم زیارت اربعین در روز بیستم صفر است که باز نشان شیعه است. شاید بشود گفت که قبل از شهادت سید الشهداء اصلاً اربعین جلوهای نداشته است، اربعین به معنای پاسداشت کسی پس از گذشت ۴۰ روز از مرگ کسی بعد از اربعین سید الشهداء(ع) مطرح شد، ویکی از مهمترین روزهایی که باید یاد ونام امام حسین(ع) را زنده نگاه داشت ودر راه آن خطرات را به جان خرید اربعین امام حسین(ع) است که هر سال پس از گذشت چهل روز از عاشورا تکرار می شود، ودشمنان نتوانستند آن را از بین ببرند، بگونه ای که زیارت اربعین که ابتدا چند ده نفر انجام می دادند به حضور چندین هزار تبدیل شد، وپس از ممنوع کردن آن توسط صدام به حضور چندین ملیون تبدیل شد.
ممکن است گفته شود چرا خصوص اربعین؟ شاید بشود اینطور جواب داد که بزرگداشت روز شهادت امر عادی است متعارف است، اما علاوه بر آن، روز دیگری را معرفی کردن خصوصیت ویژه برای شهید ویژه (سید الشهداء(ع) است.
حالا ما هستیم و زیارت اربعین؛ استحباب زیارت اربعین به چه ثابت است؟ آیا متوقف است بر زیارت جابر؟ فرضاً اگر جابر روز اربعین در کربلا نبود (که یقیناً بود، وروایات معتبر دارد که در روز ۲۰ صفر جابر بن عبدالله انصاری به کربلا رسید و موفق به زیارت شد)، ولی زیارت اربعین اگر بخواهیم ریشهاش را پیدا کنیم یک جهتش بحث زیارت جناب جابر است که مسئله تاریخی است، اصل استحباب زیارت امام حسین(ع) که امری مسلم وثابت شده است، اما استحبای زیارت آن حضرت درخصوص روز اربعین جهت دیگری داردکه عمده هم همان است وآن دستوری است که حضرت امام صادق(ع) دارند که میفرمایند که در روز اربعین تو این گونه حضرت امام حسین(ع) را زیارت کن، واین همان روایتی است که عنوان شد و صفوان نقل میکند که امام صادق به من در رابطه با زیارت اربعین اینگونه فرمود که روز اربعین وقتی که روز شد اینگونه زیارت کن: السلام علی ولی الله و حبیبه …، یعنی حتّی اگر جابر به کربلا نمیآمد باز هم زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین استحبابش ثابت بود، گرچه جابر هم یقیناً آمده است، این هم علّت دیگری است، چون مفاد زیارت جابر هم خیلی بالاست، ومعارف عالی دارد، حالا خودش انشاء کرده یا از ائمه گرفته است نمیدانیم! ولی مضمون، مضمون بالایی است یعنی مضمون زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین که جناب جابر بن عبدالله انصاری فرموده است مضمونی است که با عمق عقیدتی شیعه انطباق صد در صد دارد، که نشان از کمال معرفت جناب جابر بن عبدالله انصاری است، آن وقت این معانی بلند را میدانست، شما ظرف زمانی را در نظر بگیرید در آن ظرف زمانی خاص این عبارات را بر زبان جاری کردن خیلی مطلب است. وبعید نیست که جابر بن عبد الله هم اصل زیارت را از ائمه گرفته باشد، وهم استحباب زیارت آن حضرت را در اربعین دانسته باشد، واز این رو سعی کرد که خود را در اربعین به کربلا برساند.
پس زیارت اربعین معلوم واستحباب زیارت سید الشهداء(ع) در روز اربعین ثابت، وبلکه به تعبیر دقیق شیخ حر عاملی شدت استحباب زیارت آن حضرت در روز اربعین ثابت است.
پس در روز اربعین دو جنبه هست: یکی اصل استحباب زیارت سید الشهداء در این روز است که دستور ائمه هدی است، ودیگر هم این جهت است که جناب جابر در این روز موفق شد که با عطیه به کربلا آید وبه زیارت آن حضرت بشتابد.
بعد نوبت به طرح مسئلهی ثالثی می رسد که بحث معرفة الآراست، که آیا اهلبیت عصمت و طهارت در اربعین به کربلا رسیدند؟ و یا نرسیدند؟ و قضیه چگونه است؟
این به عنوان پیش درآمد و مقدمهی بحث. حالا ببینیم چقدر میتوانیم بحث را عرضه کنیم؛
نسبت به زیارت جابر در روز اربعین، شیخ مفید در کتاب مسار الشیعه (که کتاب کوچکی است ودر مجموعهی نفیسه که کتابخانه آیت الله نجفی چاپ کرده است وجود دارد)، آنجا ص۴۶ تصریح میکند: یوم العشرین منه(صفر) هو الیوم الذی ورد فیه جابر بن عبدالله الانصاری صاحب رسول الله(ص) و رضی الله تعالی عنه من المدینة إلی کربلاء لزیارة قبر سیدنا أبی عبد الله، فکان اول من زاره من الناس، روز بیستم صفر روزی است که جابر یار پیغمبر از مدینه خودش را به کربلا رساند، که موفق شود به زیارت قبر حضرت ابی عبدالله(ع)، و او اولین زائر سید الشهداست. این مطلب را شیخ مفید فرمود، و بعد از ایشان هم خیلیها چنین فرمودند.
شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ رضی الدین علی بن یوسف حلی، مرحوم کفعمی، علامه مجلسی، محدث نوری، همه اینها این مطلب را ذکر میکنند که در روز ۲۰ صفر جناب جابر بهرای زیارت سید الشهداء(ع) به کربلا آمد.
بررسی شخصیت جناب جابر خود یک نشست مستقل میخواهد، ومن اینجا پیشنهاد میکنم که یک جلسهی خاص برای شناسایی جابر بن عبدالله انصاری در آینده ترتیب داده شود؛ او از بزرگان صحابه پیغمبر است، بسیار جلیل القدر است، در سنّ ۹۴ سالگی یا بیش از آن از دنیا میرود، جناب جابر از شاهدان شب دوم عقبه است در قضیه منی، و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره است، او ۱۸ جنگ را در رکاب پیغمبر بوده است، جنگ صفین را در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بوده است، به هر حال جزء السابقون السابقون بتمام معناست، از یاران امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام زین العابدین(ع) و امام باقر (ع) است، این روایت را شیخ کلینی با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل میکند که جابر هیچ گاه دروغ نگفته است! ، وی از راویان حدیث است که ۱۵۴۰ حدیث از او نقل شده است، برجستگی علمی جناب جابر در حدّی است که ذهبی با اینکه اختلاف مشرب با ما دارد از او به عنوان فقیه و مفتی مدینه در زمان خودش نام برده است. مرحوم سید محسن امین از او به عنوان یکی از اجلای مفسران قرآن نقل میکند، این جابر بن عبدالله انصاری است. آن روایت و مضمون آن زیارت نشان دهندهی عمق معرفتی جناب جابر است.
عطیه بن سعد عوفی که همراه با جابر در زیارت اربعین بوده وبرخی به غلط او را غلام جابر معرفی میکنند، ایشان هم از دانشمندان و مفسران است، او که توفیق حضور در کربلا را در رکاب جابر یافته، از مردان علم و حدیث است که از او روایات زیادی در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است، نقل است که وقتی به دنیا آمد، پدرش او را نزد امیر مؤمنان آورد واز ایشان خواست برای او اسمی بگذارد، و حضرت فرمود هذا عطیة الله، این دادهی خداوند است، خداداد است، و از این جهت اسمش عطیه شد. سرگذشت عجیبی دارد، پس از خروج ابن اشعث به سمت فارس فرار کرد، و حجاج به محمد بن قاسم ثقفی که فرماندار بود نوشت که عطیه را پیدا کن و به او بگو که علی بن ابیطالب را لعن کن، اگر لعن کرد که رهایش کن وگرنه چهارصد ضربهی شلاق به او بزن، و موی سر و ریشش را هم بزن، عطیه را دستگیر و احضار میکنند، به او میگویند علی را لعن کن، او از انجام این کار سرباز زد ، وضربات چهارصد گانه شلاق را در ولای امیرالمؤمنین(ع) به جان می خرد وتحمل میکنند. او مفسر قرآن است که میگوید من قرآن را سه بار با دید تفسیری و ۷۰ بار با نگاه قرائتی بر ابن عباس خواندم، بنابر این او هم شخصیتی بسیار برجسته است.
جابر و عطیه به کربلا آمدند، زیارتشان را شیخ ابوجعفر محمد بن ابی القاسم محمد بن علی طبریِ امامی است در کتاب بشارة المصطفی صفحه ۷۴ نقل میکند که عطیه میگوید به همراه جابر آمدم به قصد زیارت سید الشهداء، و خلاصه آنکه جابر در کنار فرات غسل کرد و با آن کیفیت خاص ذکر میگفت و بعد به من گفت که دستم را روی قبر بگذار که از حال میرود و سه بار یا حسین گفت و حبیب لا یجیب حبیبه تا آخر و بعد هم آن زیارت را خواند، زیارت بسیار عجیب است. بعد که زیارت تمام میکند به او میگوید بلند شو مرا به سمت خانه های کوفه ببر. گفت دستم را بگذار روی قبر، این قرینه است به اینکه آن وقت نمیدیده و این هم یک وجهی است که چرا جابر خود در کربلا حضور پیدا نکرد. این قضیه را طبری (از علمای شیعه) در بشارةالمصطفی دارد و خوارزمی (از علمای اهلسنت ) با یک مختصر فرقی در کتاب ارزشمند مقتل الحسین(ع) آورده است، مقتل خوارزمی کتاب خوبی است، با توجه به اینکه او مالکی هم هست ایشان هم همین قضیه را دارد، این یک روایت است.
یک روایت دیگری است که سید بن طاووس نقل میکند که یک فرقی دارد با زیارت اولی که طبری نقل کرده؛ آن روایت این است که باز هم تعبیر ۲۰ صفر دارد که با جابر آمدم و همین قضیهی غسل را بیان میکند و مضمون زیارتش یک قدری فرق میکند ولی باز هم نشان دهندهی عمق معرفتی اوست و بعد هم زیارت حضرت علی اکبر دارد، زیارت شهدا و بعد هم زیارت قمر بنی هاشم(ع) اینجا انجام میدهد،واین همان زیارتی است که جناب جابر همراه با عطیه آمده است، اینجا نام همراه عطا ذکر شده است که هملن عطیه است.
مشخص هم نیست عطیه چگونه به جابر ملحق شد؟ دو تا احتمال میشود داد : یکی اینکه عطیه در آن سال به حج رفته باشد و بعد هم به همراه جابر از مدینه به سمت عراق و کربلا راه افتاده باشد، این یک احتمال است. احتمال دیگر اینست که جابر آمده از مدینه به کوفه و در واقع عطیه از کوفه به جابر ملحق میشود و به سمت کربلا میآید. هم روایت طبری و هم روایت سید بن طاووس اینجا مقیّد است به اینکه زیارت اینها در روز ۲۰ صفر است.
در این دو روایت بحث زیارت جابر هست در روز ۲۰ صفر در کربلا، اما خبری از ملاقات با امام زین العابدین در این نقل نیست. آیا اهلبیت به کربلا آمدند؟ بله، آیا جابر هم موفق به زیارت امام زین العابدین شد؟ بله، در چه زمانی؟ اینجا جای حرف است!
اما مرور اهلبیت در کربلا؛ ابن نما از بزرگان شیعه صاحب کتاب مثیر الاحزان است، ایشان متوفای ۶۴۵ است، می نویسد: ولما مر عیال الحسین بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله انصاری رحمة الله علیه و جماعةً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقتٍ واحد، فتلاقوا بالحزن والاکتئاب والنوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحلاب؛ وقتی که اهل بیت ابی عبدالله(ع) به کربلا آمدند دیدند جماعتی از بنی هاشم با جابر برای زیارت امام حسین(ع) آمده اند، و اینها همدیگر را در یک زمان دیدند، ومشغول نوحه وسوگواری بر این مصیت جگرسوز شدند.
حالا این سؤال مطرح می شود که اهلبیت چه زمانی آمدند؟ وقتی آمدند که جابر قبل از آنها به کربلا رسیده بود، این یک. جابر هم تنها نیست و جماعت بنیهاشم همراه او بوده است،
اما نقل ابن طاووس؛ ایشان کسی است در بحث اربعین شخصیت جنجالی است! هم موافق تمسک به قول ابن طاووس میکند در لهوف، وهم مخالف تمسّک به قول ابن طاووس میکند در اقبال! او دو مطلب دارد که باعث شده است که هر کسی به یک سمت برود! اینجا سید بن طاووس در لهوف چه میگوید؟ (ویا به تعبیر صحیح تر ملهوف، چون خود سید در کتاب کشف المحجة که نام کتابهای تألیفی خود را می برد از آن به عنوان ملهوف یاد می کند) سید ابن طاووس در ملهوف می گوید: فوصلوا إلی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری رحمه الله و جماعةً من بنی هاشم و رجالاً من آل الرسول قد وردوا لزیارة قبر الحسین(ع) فوافوا فی وقتٍ واحد، وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم، اهلبیت به کربلا آمدند و جابر بن عبد الله انصاری و وجماعتی از بنی هاشم را دیدند آنجا بودند، مردانی از اهلبیت پیغمبر نیز بودند که همگی برای زیارت قبر امام حسین(ع) آمده بودند، ، همه با هم یکجا ویک زمان بودند ومشغول گریه و اندوه بودند و لطم (به صورت وسینه زدن) شدند. ریشهی سینه زنی از آن زمان است، بلکه از روز عاشوراست.
از این بالاتر روایتی است کهشیخ صدوق در امالی صفحه ۲۳۳ از فاطمه بنت علی(ع) آورده است که میگوید: إلی أن خرج علی بن الحسین بالنسوة و ردّ رأس الحسین(ع) إلی کربلا، حضرت علی بن الحسین(ع) اهلبیت را آورد و سر مطهر ابی عبدالله(ع) را به کربلا بازگرداند، این را شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی آورده ودر واقع از جمله وقایع تاریخی مقتل سید الشهداء (ع) است که از طریق خاندان رسالت دست ما رسیده است، جریان کربلا به چند راه دست ما رسیده است، یک سری توسط خاندان رسالت چون حضرت امام زین العابدین(ع)، حضرت زینب(ع)، ام کلثوم(ع)، فاطمه بنت علی(ع) نقل کرده اند، و یک سری هم دشمنان نقل کردند، بنابر این روایت شیخ صدوق هم تصریح می کند به بازگشت به کربلا.
پس کسی نمیتواند منکر شود که اهلبیت به کربلا نرسیدند! اهلبیت به کربلا آمدند، حالا بحث در زمان است؛ پس تا اینجا چند مطلب عرض شد:
-استحباب اصل زیارت در اربعین،
-آمدنِ جابر در روز ۲۰ صفر،
-بازگشت اهل بیت به کربلا.
اما آن روایتی که میگویند جابر آمده در ۲۰ صفر، یک خصوصیتی دارد که او به همراه عطیه است.
آمدنِ اهلبیت به کربلا و دیدارشان با جابر هم این قید را هم دارد که جماعتی از بنی هاشم به همراه جابر بودند.
اینجا بحث مفصلی است که دو طرف قضیه هستند، و آن اینست که اهلبیت که به کربلا آمدند، چه زمانی رسیدند؟ ۲۰ صفر همان سال رسیدند؟ ویا در سال بعد رسیدند؟ یا نمیدانیم چه زمانی رسیدند؟ سه قول است:
یک قول این است که اهلبیت در ۲۰ صفر رسیدند، این قول عدهای است که قابل توجه هستند، همین زیارت جابر را بیان میکنند از یک طرف، ملاقات جابر با اهلبیت را هم بیان میکنند، میگویند جابر در روز ۲۰ صفر آمده، ملاقات هم با اهل بیت در زیارتش انجام داده است، پس اهلبیت هم ۲۰ صفر آمدند، ملازمه درست میکنند، و مرحوم قاضی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه بر این مطلب تأکید فراوان دارد، مرحوم قاضی طباطبایی امام جمعهی شهید تبریز بود که کتاب مفصلی در این زمینهاثبات اربعین اول دارد. اگر بخواهیم ریشه آن را پیدا کنیم شاید اول کسی که این معنا را گفت ابو ریحان بیرونی است متوفای ۳۴۰ در کتاب الآثار الباقیة است، آنجا دارد که روز اول صفر سر مطهر سید الشهداء وارد مدینه میشود و در روز ۲۰ صفر سر مطهر به بدن برمیگردد و در آن روز زیارت اربعین است، در ص۴۲۲ می نویسد: و فی العشرین رد رأس الحسین(ع) إلی مجثمه حتّی دفن مع جثته و فیه زیارت الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام، اول کسی است که این معنا را دارد. یعنی در بیستم صفر سر حسین (ع) به بدن بازگردانده شد تا به همراه بدن دفن گردد، ودر آن روز زیارت اربعین است، که اهل بیت او پس از خروجشان از شام به زیارت او شتافتند.
قرطبی متوفای ۶۷۸ در کتاب تذکرة نقل میکند که امامیه می گویند که سر مطهر بعد از گذشت ۴۰ روز از شهادت به کربلا برگشت و هو یوم معروف عندهم یسمّون الزیارة فیه زیارت الاربعین، وآن روز معروفی است که نزد شیعه است که به آنزیارت اربعین می گویند.
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی متوفای ۶۸۲ همین معنا را دارد که روز اول صفر روز عید بنی امیه است که سر مطهر ابی عبدالله را به شام وارد کردند، وبعد می گوید: و العشرون منه ردّت رأس الحسین إلی جثته، روز بیستم صفر سر مطهر به بدن بازگردانده شد.
شیخ بهائی متوفای ۱۰۳۰ در کتاب توضیح المقاصد سخنی راجع به اربعین دارد، (حالا در تعیین روز اربعین مطلب دیگری دارد که کار به آن نداریم)، میگوید: در روز اربعین کان قدوم جابر بن انصاری بزیارته واتفق فی ذلک الیوم ورود حرمه من الشام إلی کربلاء، قاصدین المدینة علی ساکنه السلام و التحیة، روز اربعین روز آمدن جابر است برای زیارت سید الشهداء، و آن روز، روز ورود اهلبیت از شام به کربلاست، که از اینجا به مدینه روند.
مناوی متوفای ۱۰۳۱ در فیض القدیر جلد ۱ صفحه ۲۰۵ آورده است: و الامامیة یقولون: الرأس أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد اربعین یوماً من المقتل، یعنی شیعه میگویند: سر مطهر به کربلا بازگردانده شد و به همراه بدن بعد از چهل روز از شهادت دفن گردید.
علامه مجلسی متوفای ۱۱۱۰ در رابطه با علّت استحباب زیارت سید الشهداء در روز اربعین میفرماید: و المشهور بین الاصحاب أن العلة فی ذلک رجوع حرم الحسین صلوات الله علیه فی مثل ذلک الیوم إلی کربلاء عند رجوعهم من الشام، و الحاق علی بن الحسین صلوات الله علیه الرؤوس بالاجساد. مشهور بین اصحاب آنست که علت آن بازگشت خاندان امام حسین(ع) در آن روز به کربلاست، بهنگام بازگشت از شام، وملحق ساختن سرها به بدنها توسط علی بن الحسین(ع) است.
شبراوی در الاتحاف بحب الاشراف می نویسد: و قیل أعید إلی الجثة بکربلاء بعد اربعین یوماً من مقتله. گفته شده است که سر به بدن پس از گذشت چهل روز بازگردانده شد.
شبلنجی متوفای ۱۳۲۲ می گوید: و ذهبت الامامیه إلی أنه أعید إلی الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعین یوماً من المقتل. امامیه می گویند: سر به بدن بازگردانده شد، وپس از چهل روز از شهادت در کربلا دفن گردید.
آقای میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب (پدر مرحوم حاج آقا شهاب اشراقی داماد مرحوم امام) یک کتابی دارد به نام الاربعین الحسینیه، کتاب بسیار خوبی است، او آدم متتبعی است، به نظرم میرسد کتابی که مرحوم قاضی طباطبائی در رابطه با اربعین نوشته است از همین دو سه صفحهی مرحوم اشراقی نوشته است جرقهاش زده شده باشد، چون ایشان همین حرفها را در قالب صدها صفحه پرورانده است، والبته تتبع بسیاری نموده است، ولی لبّکلام را مرحوم اشراقی بیان میکند ، جان سخن این است که بازگشت در اربعین اول استبعادی ندارد، و کسی نمیتواند بگوید که این بعید است و با دلیل استبعادی بخواهد رجوع اهلبیت را به کربلا رد کند. مرحوم قاضی طباطبائی هم کلام مفصلی وتتبع گسترده در همین محور دارد. اینها کلام موافقین است.
مخالفین هم عدهای هستند، خود سید بن طاووس است که در اقبال مطلبی دارد، علامه مجلسی، محدث نوری، محدث قمی، مرحوم آیتی، شهید مطهری در این گروهند.
برخی هم نتوانستند هیچ سمتی را بگیرند، ومتوقف شدند، مانند مرحوم طبسی نجفی.
چه باید کرد؟ تفصیل مطلب را در کتاب الایام الشامیه، وکتاب اربعین حسینی آورده ادم، وسخنان تک تک ایشان را آورده ویک داوری خاصی انجام داده ام که عزیزان را به مطالعه آن فرا می خوانم.
ولی در اینجا برای روشن شدن دورنمای بحث بر چند مطلب تکیه می کنیم:
۱-نسبت اصل اربعین وارتباط آن با زیارت سید الشهداء در آن روز خاص، و استحباب زیارت سید الشهداء در روز اربعین جای شک و تردید نیست.
۲-نسبت به زیارت جناب جابر در روز اربعین هم جای شک نیست.
۳-ملاقات جابر با اهلبیت هم جای شک نیست.
حالا اگر ما بگوئیم این زیارت و این ملاقات هم در همان اربعین است پس معلوم میشود که برگشت اهلبیت هم در روز اربعین است، اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا بازگشت ایشان در اربعین اول ممکن هست یا نه؟ اصل امکانش را انصافاً مرحوم قاضی طباطبائی اثبات کرده است، یعنی فرض مسئله از صورت امتناع که برخی خواستند آن را بگویند ودر قالب استبعاد مطرح ساختند خارج کرده است، وبا شواهد متقن تاریخی ثابت کرده است که این کار شدنی است. منتهی با این فرض که اهلبیت وقتی به کوفه رفتند تا ۱۵ محرم در کوفه باشند، ۱۵ محرم به سمت شام حرکت کرده باشند، اول صفر هم به شام برسند، در شام هم حدود ۷ ـ ۸ روز بیشتر نمانند و بعد هم از شام حرکت کنند و به کربلا برگردند، منتهی از راه بادیة الشام به عراق روند، چون دو راه به شام بوده است؛ یکی راهی است که از سمت شمال میآید که راه سلطانی میگویند، یکی هم از راه جنوب به سمت بصری واردن وحجاز که از نزدیکی بصری راهی به سمت عراق بوده که میان بر است وبه آن راه بر الشام ویا بادیة الشام می گویند، واین همان راهی است که با راه حجاز قدر مشترک دارد که حدود ۱۲۰ کیلومتر آن مشترک است وبعد راه عراق از راه به سمت اردن وحجاز جدا می شود،اما راه شمال دمشق حدّ مشترکی با راه مدینه نمی تواند داشته باشد، بخلاف راه جنوب دمشق ندارد که وقتی که از دمشق حدود ۱۲۰ کیلومتر خارج میشوید، به منطقهای به نام بصری الشام می رسید که شهری قدیمی ودارای آثار باستانی است، و نزدیک به مرز اردن است، آنجا راه جدا میشود یکی به سمت عراق میرود و یک راه به مدینه میرود، این قسمت ۱۲۰ کیلومتری راه مشترکی است که هم میتواند برای مدینه استفاده شود و هم برای عراق، پس حدّ مشترک وجود دارد.
بنا بر نقل مثل ابوریحان بیرونی که سر مطهر را اول شام وارد شام کردند، وبنابراینکه اهل بیت هم همزمان آن وارد شام شده باشند اگر آنان از راه بادیة الشام (راه میانبر) وارد شده باشند و از راه برّ الشام هم به کربلا بازگردند امکان رسیدن اهل بیت در روز اربعین وجود دارد و جای انکار نیست، واگر کسی بخواهد انکار کند و بگوید مستبعد است این حرف علمی نیست! مگر کسی بگوید که نه اینها از راه شمال وارد دمشق شدند، چون آثاری هم در مسیر از اهل بیت وجود دارد، مثل مشهد النقطه و مزار محسن در حلب، و یا در بعلبک، در این فرض احتمال ورود اهل بیت در اول صفر با مشکل بر می خورد، گرچه امکان ورود سر مطهر در آن تاریخ وجود دارد، که بنابر قرائنی ما در کتاب الایام الشامیة این احتمال را تقویت کردیم که ابتدا سر مطهر به دمشق رسید، وبار دیگر به همراه اهل بیت نیز وارد دمشق کردند.
بعد هم باید دید مدت اقامت اهلبیت در شام چقدر بوده است؟ نقلهایی هست، مثل مرحوم قاضی طباطبایی دنبال این هستند که حضورشان در شام بیش از هفت هشت روز نباشند، چون داعی بر نگاه داری از آنان بیش از آن مقدار نبوده است، سید ابن طاووس تا یک ماه را گفته است، قاضی نعمان ابو حنیفه (که از علمای اسماعیلیه بوده است) در کتاب شرح الاخبار یک ماه و نیم گفته است، بنابراین اگر اهلبیت یک ماه و یا یک ماه و نیم در شام مانده باشند معنا ندارد که روز ۲۰ صفر به کربلا برسند.
دو تا نقل هم هست که از مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی است، آنها میگویند روز ۲۰ صفر یوم رجوع اهل الیبت من الشام إلی المدینة، روز ۲۰ صفر روز رجوع اهلبیت از شام به مدینه است، بعضی آمدند خواستند از همین عبارت استفاده کنند که روز ۲۰ صفر اینها به مدینه رسیدند، یقیناً این سخن غلط است، پس این یوم رجوع چه میشود؟ این یوم رجوع روز بازگشت از شام وخروج از آن است، نه یوم وصول ورسیدن به مدینه! یعنی اگر ما این نقل را بپذیریم که روز ۲۰ صفر روز رجوع است یعنی روز حرکت کردن آنها از شام به سمت مدینه است، قهراً با این قول که مرحوم مفید و مرحوم طوسی دارند نمیتواند چنین کسی قائل شود که در روز ۲۰ صفر اهلبیت در کربلا باشند.
با این تشتتنقل چه باید کرد؟ یک راه این است که کسی دو قول اخیر را نپذیرد، بالأخره روایت که نیست، بلکه دو قول تاریخی است که شیخ مفید و شیخ طوسی نقل کردند، ولی یک نقل تاریخی صرف است که الزام به قبولش نداریم، قهراً اگر نپذیریم رجوع اهلبیت را در ۲۰ صفر چنانچه اهل بیت حدود ۱۳ صفر از شام خارج شده باشند واز مسیر بادیة الشام میتوانند در اربعین اول برسند.
ولی اگر کسی بگوید خیر، روز ۲۰ صفر اهلبیت از شام خارج شدند، در این صورت چطور میشود روز ۲۰ صفر اهلبیت از شام خارج شوند، و در این روز جابر در کربلا باشد و جابر اهلبیت را هم دیده باشد!
اینجا بنده احتمال دیگری دادم که به ذهن حقیر خورد وجای دیگری ندیدم، وبه عنوان احتمال و حل قضیه مطرح کردم؛ (متأسفانه همین کتاب اربعین حسینی ما که چاپ شد بعضی آمدند مطالبش را یک قدری قیچی کردند و مقداری اضافه کردند وبه عنوان تحقیق پیرامون اربعین در برخی از مجلات منتسب به حوزه چاپ کردند، که خلاف امانت داری است، برخی از جاها را دیدم کاملا کپی واو به واو کرده است!، البته اگر کسی مطلبی را بنویسد اینطور نیست که همه سخن را گفته باشد، جا برای بحث وکنکاش همواره باز هست، ولی اینکه مطالب کپی شود! و به عنوان یک تحقیق جدید عرضه شود! و تازه اصل مطلب هم ابتر وخراب شود، و در نتیجهگیری مخالفت کرده باشد با روح واخلاق تحقیق نمی سازد).
خلاصه نظر واحتمال ما این است که یک راه دیگری برای حل این مشکل وجود دارد، و آن اینکه زیارت جابر را که نقل کردیم دو گونه است:
یکی زیارتی است که از بشارة المصطفی و سید ابن طاووس و مقتل خوارزمی نقل کردیم، واین همان زیارت جابر است به همراه عطیه در روز ۲۰ صفر، که در آن خبری از دیدار با اهلبیت نیست.
ویک زیارت جابر است که سید بن طاووس در ملهوف و ابن نما در مثیر الاحزان نقل میکنند که آنجا جابر به کربلا آمده است و اهلبیت راهم دیده است ولی اسمی از عطیه در آن نیست.
همین دو تا روایت را کنار هم بگذارید یک مطلب به ذهن میخورد که چه لزومی دارد بگوئیم جابر که به کربلا آمده است تنها به یک زیارت بسنده کرده است؟! در حد احتمال این را میشود گفت که با توجه به وجود خبر معتبر به اینکه جابر بن عبدالله روز اربعین کربلا بوده به این دست نمیزنیم، یقیناً روز اربعین جابر در کربلا بوده است، ودر آن زیارت اوّلش را انجام داد،که پس از آن به کوفه برمیگردد، ودر آنجا اسمی از اهلبیت نیست وبه عطیه میگوید مرا سمت کوفه ببر، خیلی بعید است که در آن زیارت اهلبیت به کربلا برسند وعطیه هیچ اشاره ای به آن نکند، نه در نقل بشارة المصطفی و نه در نقل خوارزمی ونه در نقل سید بن طاووس در مصباح الزائر هیچ اشاره ای به حضور اهل بیت نیست، اما در نقل دیگری که سید بن طاووس در ملهوف دارد آنجا دیدار جابر با اهلبیت را دارد و اینکه جابر وجماعتی از بنیهاشم پیش از اهل بیت در کربلا بودند، و معلوم میشود این جماعت بنی هاشم همراه جابرند قبل از اینکه اهل بیت بیایند، ولی در آن زیارت نامی از عطیه نیست!
بنابراین جابر پس از انجام زیارت اول به همراه عطیه به کوفه بازگشته است، ویک بار دیگر هم به زیارت سیدالشهدا(ع) موفق گردید که از آن به زیارت دوم جابر یاد می کنیم، واین همان زیارتی است که موفق شده است به زیارت اهلبیت.
بنابراین اهلبیت چه زمانی رسیدند؟ اگر ملتزم شویم به قول شیخ مفید و شیخ طوسی که روز ۲۰ صفر اهلبیت از شام خارج شده باشند قهراً از راه سلطانی برنمیگردند، چون در رفت یزید برایش مهم بود که اهلبیت را از راه سلطانی ببرد، آنجا راهها بود و شهرها و مراکز عمده و حلب و بعلبک و … بود که یک استفادهی تبلیغاتی کند، ولی بعد از حضور اهلبیت در شام ورق علیه یزید برگشت، دیگر وجود اهلبیت در شام به نفع یزید ودستگاه اموی نبود، بلکه به ضررشان بود، چون در زمان حضور اهلبیت در شام با ایراد آن سخنان آتشین وخطبهها کاملاً ورق را ضد یزید برگرداندند، لذا معادله دگرگون شود، برخوردها عوض شد، از این رو دستور دادند که خاندان امام حسین(ع) را از شام به سمت مدینه بیرون برند، انظر ظاهری هم دستور دادند که وسائل رفاه را برایشان فراهم کنید، از شام بیرون آمدند و گفتند ما را به کربلا ببرید، باتوجه به همان دستور دیگر مخالفت نکردند وآنان را به کربلا بردند تا تجدید عهدی نمایند. چقدر راه لازم است؟ با هفت هشت روز از راه بادیة الشام میتوانند به کربلا برسند، قهراً فوقش ده روز، میتوانند تا آخر صفر یا ابتدای ربیع در کربلا باشند، که مصادف بازیارت دوم جابر شد.
با این بیان هم زیارت جابر در روز اربعین، و هم کیفیت ملاقاتش با اهلبیت حل میشود، ومشکل مرتفع می گردد.
اگر کسی بگوید نخیر ما ملتزم نمیشویم، شما میخواهید ما را منحصر کنید به یک گفتهای که مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی فرمودند، شیخ طوسی از شیخ مفید گرفته و روایت هم از اهلبیت نیست بلکه یک نقل صرف تاریخی است، این را کسی ملتزم نشود آسمان که زمین نمیآید، اگر کسی به کلام شیخ مفید ملتزم نشود بگوید من قبول ندارم که روز ۲۰ صفر روز خروج اهلبیت از شام است، قبل از این تاریخ اهلبیت حرکت کرده باشند و از راه بادیة الشام بیایند خودشان را به کربلا برسانند و ملاقات با جابر هم واقع شود و در این صورت لازم نیست که بگوییم زیارت جابر دو تاست و با همان یک زیارت قضیه حل میشود.
پاسخ به چند سؤال
۱) این حدیث علامات المؤمن خمس که ابن ابی جمهور از امام حسن عسکری(ع) نقل شده، ظاهراً مؤید این نقل سؤال صفوان جمال از امام صادق(ع) است که دلیل بر مشهور بودن زیارت اربعین در زمان خود حضرت بوده است.
ج) اولا: این روایت منحصر در ابن ابی جمهور در عوالی نیست، مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل جلد ۱۴ صفحه ۴۷۸ این روایت را از شیخ طوسی در تهذیب نقل میکند، محمد بن الحسن قال روی عن ابی محمد … روایت مرسل هست، ولی ناقلش تنها ابن ابی جمهور نیست، (که او در عوالی آن را از امام صادق(ع) نقل کرده است)، خیلی فرق است بین اینکه بگوئیم روایت از ابن ابی جمهور احسائی است که خیلی مورد بی مهری ومظلومیت واقع شده است (که آیت الله نجفی مقدمهای بر کتاب عوالی اللئالی او نوشته است ودر واقع او را نجات داده است) ویا اینکه بگوییم شیخ طوسی آن را نقل کرده است، گرچه مرسل باشد، در وسائل، روایت را از دو کتاب شیخ طوسی تهذیب الاحکام و مصباح المتهجد نقل میکند .
اضافه بر این ما نسبت به زیارت اربعین روایت معتبری از امام صادق(ع) داریم که از صفوان جمال بود که امام صادق(ع) فرمود: در روز اربعین این گونه سید الشهداء را زیارت کنید، یعنی منحصر به روایت امام حسن عسکری(ع) وروایت علامات المؤمن خمس هم نیست.
۲) آیا می شود مشکل ارسال روایت علامات المؤمن را حل کرد؟
بنابر تسامح در ادلهی سنن و احادیث من بلغ، در بحث مستحبات مرسل بودن خبر ضرری نمی رساند ومشکلی ایجاد نمی کند.
س۳) چرا زیارت سید الشهداء(ع) در کربلا وبه خصوص در اربعین مستحب مؤکّد است؟
ج) زیارت سید الشهداء کلاً مستحب است، در اماکن خاص و اوقات خاص سفارش مضاعفی شده و همین که در ابتدای بحث عرض کردیم اهلبیت خواسته اند به بهانههای مخلتف نام ویاد آن حضرت زنده نگاه داشته شود، از نظر ظاهری کاری کردند که در طول سال مردم به یاد سید الشهداء(ع) باشند و با سید الشهداء محشور باشند، حضور در آن مکان مقدس هم آثار و برکات خودش را دارد تا حدّی که امام هادی(ع) وقتی بیمار میشوند با اینکه خودش امام و حجت خداست افرادی را به کربلا میفرستد تا برای او دعا کنند، بالأخره خود مکان، شرایط زمانی و مکانی یقیناً آثار خودش را دارد. ودر اربعین این استحباب مضاعف است، چون با هدایت اهل بیت وبه مرور به شعار شیعه تبدیل شده است.
۴) آیا احتمال ندارد که این بنی هاشم، همان اهلبیت در روایت باشد؟
ج) نه، چون در نقل دارد که وقتی ایشان از شام به کربلا آمدند (فوصلوا إلی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری رحمه الله و جماعةً من بنی هاشم و رجالاً من آل الرسول قد وردوا لزیارة قبر الحسین(ع) فوافوا فی وقتٍ واحد)، یعنی وقتی اهل بیت به کربلا آمدند جابر را با عده ای از بنی هاشم ومردانی از خاندان رسالت را دیدند.. اینها بنی هاشمی بودند که که در رکاب حضرت در کربلا حاضر نبودند، گرچه آنان را نمی شناسیم وتاریخ آنها را معرفی نکرده است، ولی مسلم جزء اسیران کربلا نبودند، چون بنابر نقل ابن طاووس قبل از ایشان به کربلا رسیده بودند.
س۵) از کجا می گویید که جابر در کربلا کور بوده است؟
ج) نابینا بودن جابر در کربلا را از همان سخنی که خود خطاب به عطیه فرمود می توان فهمید، گفت: دست من را روی قبر بگذار، معنای این سخن این است که خود نمی توانسته است ببیند، و از عطیه کمک گرفت، واین می تواند برای جابر عذری باشد که چرا در کربلا در رکاب حضرت سیدالشهدا(ع) نبود، ابن قتیبه نیز در کتاب الامامه والسیاسه تصریح می کند که جابر بن عبدالهدر واقعه حره (که حدود یکسال بعد از واقعه کربلا در مدینه اتفاق افتاد) نابینا بود.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین